نویسنده: محمد زاهدی اصل




 

آیا از خود سؤال کرده اید که:
• چرا معمولاً در مقابل مظلومان، محرومان، نیازمندان و مصیبت زندگان، برانگیخته می شویم و همین انگیزه ما را در جهت حرکت به سوی کمک به این قبیل افراد سوق می دهد؟
• چرا به طور معمول از خدمت به مستضعفان جامعه احساس رضامندی می کنیم؟
• چرا عده ای از خوشحالی دیگران و آسایش و رفاه آنها مسرور و از مصائب و گرفتاری های آنان اندوهگین می شوند و یا برعکس، عده ای دیگر نه تنها از کنار مسائل دیگران بی تفاوت می گذرند بلکه آزار دیگران و ظلم و جوب به آنها، خشنودشان می کند؟
• چرا برخی از انسان ها، زندگی خود را وقف امور محرومین، معلولین و نیازمندان می کنند ولی عده ای دیگر از کنار این قبیل مسائل بی تفاوت می گذرند؟
• چرا تعدادی از مردم، در مقابل مصائب و گرفتاری های انباء بشر، زودتر از عده دیگر برانگیخته می شوند؟
نظیر این چراها بسیار است ولی به طور کلی هدف ما از این سؤالات، توجه به ریشه و سرچشمه اعمال خیر و رفتار حسنه است. برای پاسخ به این سؤالات و شناختن منشأ و انگیزه های خدمات اجتماعی و تعاون لازم است که عامل این اعمال یعنی «انسان» شناخته شود زیرا بدون شناخت انسان و ابعاد او پی بردن به انگیزه های خدمات اجتماعی امکان پذیر نیست. بنابراین شناخت منشأ خدمات اجتماعی، شناخت انسان از دیدگاه اسلام است.

شناخت انسان به عنوان محور انگیزه های خدمات اجتماعی:

غرض ما ارائه مباحث انسان شناسی نیست بلکه با توجه به انسان به عنوان مبنا و زیربنای خدمات اجتماعی، به اختصار به نکاتی چند در این مورد اشاره می کنیم و بحث اصلی درباره انسان را به دروس اسلامی مخصوص آن و اساتید فن محول می کنیم. مراحل و یا مراتبی که در نشاخت انسان مطرح می شود، به اختصار عبارتست از:

اول- شناخت خلقت انسان:

یعنی شناخت این که انسان چگونه خلق شده و چه مراحلی را پشت سرگذاشته است چنانچه خداوند متعال در آیات 7و 8 سوره سجده می فرماید:
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ».
«آن خدایی که همه چیز را به نیکوترین وجه خَلق کرد. آدمیان را نخست از خاک بیافرید. آنگاه خلقت نژاد نوع بشر را از آب بی قدر مقرر گردانید.»
اگر ما بپذیریم که انسان تکامل یافته از حیوان است و یا حیوانی است متفکر و متکلم و... می توانم بسیاری از خطاها و انحرافات او را با ریشه ی حیوانیش توجیه کنیم و بر این باور باشیم که انسان به همین علت، می تواند و یا حق دارد از کنار بسیاری از معضلات اجتماعی بدون احساس مسئولیت و بی تفاوت بگذرد. در صورتی که قرآن کریم به صراحت چگونگی خلقت انسان را از ابتدا برای ما بیان می فرماید. یعنی نخستین انسان (حضرت آدم و سپس زوجه ی او) ابتدا به ساکن و کاملاً با خصایص ویژه خلق شده و ابناء بشر از این زوج زاده شدند و در عالم پراکنده گشتند. (1) حاصل کلام در این مقوله این که بنی آدم (حضرت آدم) از خاک (گل خشک) و ابناء از آب بی قدر (خون بسته) خلق شده اند و این اوّلین قدم در شناخت انسان است که حائز اهمیت فراوان است. انسان، موجودی است که به گونه ای خاص و با خصایص منحصر به فرد خلق شده است. او موجود برگزیده الهی است خلقت او تصادفی نبوده و حساب شده و از روی هدف می باشد. (2)
لازم به توضیح است که در خصوص چگونگی خلقت انسان دو دیدگاه با الهام از دو گروه مکتب مطرح شده است. دیدگاه اول که تعلق به مکاتب مادی دارد. معتقد است که خلقت انسان، در طول سایر خلقتها است یعنی انسان تکامل یافته از موجودات دیگری می باشد که طی زمان طولانی دچار تحولاتی شده است که مرحله ما قبل انسان، نوعی میمون پیشرفته است که شباهتهای زیادی به انسان دارد. از منظر این مکاتب، انسان، حیوان ناطق است. انسان حیوان عاقل است و...
بالاخره منشاء و ریشه اش حیوان است و لذا در تبعیت از چنین ریشه ای بسیاری از رفتارهای ناپسند او قابل توجیه است.
مکاتب الهی و در غایت این مکاتب، قرآن کریم انسان و خلقت او را ویژه معرفی می کند. قرآن تکامل به مفهوم دارونیسم آن را رد می کند ولی تکامل برای نوع انسان را مورد تأیید قرار می دهد. قرآن تکامل نوع انسان هم در بُعد جسمانی و هم در بُعد روحی و فطری را می پذیرد انسانی که در سایه تعلیم و تربیت متکامل می شود، انسانی که در سایه تهذیب نفس به درجات عالی معنوی و روحانی می رسد.
اهمیت موضوع مربوط به شناخت خلقت انسان در رابطه با موضوع خدمات اجتماعی از این جهت قابل توجه و بررسی است که انسان معتقد به مکاتب الهی، برای انسان جایگاه و فضیلتی، فوق موجود دیگر قائل است و از او به عنوان اشرف مخلوقات، انتظار منشأ خیرات و مبرّات را دارد انسانی که در تبعیت از مقام انسانی- الهی خود نمی تواند نسبت به مصائب دیگران بی تفاوت باشد.

دوّم- شناخت روح انسان:

از آنجایی که به فرمایش خداوند تبارک و تعالی، شناخت روح برای انسان امکان پذیر نیست لذا منظور ما از شناخت روح عبارتست از توجه به مبداء، مقصد، قداست و عظمت روح است. در مورد مبداء روح در آیه 9 سوره سجده می فرماید:
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ».
«سپس آن را نیکو بیاراست و از روح خود در آن بدمید و شما را دارای چشم و گوش و قلب با حس و هوش گردانید با وجود این همه احسان باز بسیار اندک سپاسگزاری حق می کنید».
و نهایت در آیه 11 می فرماید: به آنها بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود باز می گردید. این دو آیه ی شریفه به خوبی مقام و مرتبه روح انسان را نشان داده و ابدیت و بقای روح را بعد از فنای کالبد بیان می کند و لذا می بینیم که مهمترین مسأله در علوم انسانی، مسأله روح است و اعتقاد به آن یعنی، اعتقاد به معنویت و توحید و معاد. درباره عظمت روح همین بس که در آیه 85 سوره بنی اسرائیل می فرماید:
«وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا»
«ترا (ای رسول) از حقیقت روح می پرسند، جواب بده که روح به فرمان خداست و شما پی به حقیقت آن نمی برید زیرا آنچه از علم، خداوند به شما داد بسیار اندک است (و حقیقت چیزی را با علم جزئی خود در نمی یابید».
بالاخره در آیه ی 22 سوره ی مجادله نیز قداست روح بیان می شود.
باید توجه داشت که وقتی گفته می شود «از روح خودم در او دمیدم» منظور این نیست که خدا روح دارد، بلکه مقصد، اشاره به شرافت و قداست روح انسان است همانگونه که وقتی می گوئیم، مسجد خانه ی خداست منظور این نیست که خداوند متعال خانه دارد، بلکه غرض این است که مقام و منزلت و پاکی این جایگاه را بیان کنیم.

سوم- شناخت منزلت و مقام انسان:

موارد مربوط به مقام و شأن انسان را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1 - خلیفةُ اللهی انسان:

خداوند بشر را خلیفه ی خود معرفی می کند که شاهد بر این ادعا، آیه ی 30 سوره ی بقره است که فرمود:
«وَ اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ اِنّی جاعِلّ فِی الاَرضِ خَلیفَةً...»
«بیاد آر آنگاه که پروردگارت به ملائکه فرمود من در زمین خلیفه برگماردم...»
آیات 165 انعام، 26ص، نیز نمونه های دیگری در این مورد است.
اصولاً، کسی که مورد انتخاب برای جانشینی قرار می گیرد باید دارای ویژگی های ممتازی نسبت به سایرین باشد. قطعاً و بر اساس نظر بسیاری از متفکرین و علمای اسلامی خداوند متعال، ویژگی ها و شایستگی هائی را در انسان به ودیعه گذاشته است که در سایر مخلوقات نظیر ندارد و لذا در سایه چنین ظرفیتهایی است که این موجودات، یعنی انسان به جانشینی پروردگار در روی زمینی تعیین می شود.
از بُعد دیگری خداوند تبارک و تعالی او را امین خود قرار داد. چنانچه در آیه 72 سوره احزاب می فرماید:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»
«ما بر آسمان ها و زمین و کوه های عالم عرض امانت کردیم، همه از تحمل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند تا انسان بپذیرفت و..»

2 - سجده بر انسان:

به فرشتگان خود امر فرمود تا او را (انسان) سجده کنند. چنانچه در آیه 34 از سوره ی بقره می فرماید:
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا...»
«و هنگامی که فرشگان را امر کردیم به آدم سجده کنید...» (3).
شاهد دیگر آیات 115 سوره ی طه و 61 بنی اسرائیل می باشد.

3 - خلقت همه چیز برای انسان:

خداوند متعال طبیعت، کائنات و تمام موجودات زمین را به خاطر بشر خلق کرد. چنانچه در آیه 29 بقره می فرماید:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»
«اوست خدایی که خلق کرد برای شما، همه موجوداتی که روی زمین است پس از آن هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت او به هرچیز داناست».
یعنی تمام خلقت، با همه ی وسعت و عظمتش مقدمه ای است برای آفرینش انسان.

4- فضیلت انسان نسبت به همه ی مخلوقات:

او را نسبت به همه ی مخلوقات خود برتری داد چنانچه در آیه ی 70 سوره ی بنی اسرائیل می فرماید:
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا.»
«و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را بر مرکب برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم».
یعنی همه ی موجودات جاندار و اشیاء بی جان و... همه و همه، ابزار و وسایلی است در اختیار انسان و او می تواند با تکیه بر ظرفیتهای عظیمی که دارد از تمامی این نعمتها و موهبتهای الهی بهره مند شود.

5- روشنی حقایق خداوند متعال حقایق را بر او روشن ساخت چنانچه در آیه ی 31 سوره ی بقره می فرماید:

«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»
«و خدای عالم همه اسماء را به آدم تعلیم داد...»
در آیات بعدی همین سوره استعداد و قوه شناخت انسان را در نام گذاری اشیاء و... و بهره گیری از آنها را بیان فرموده است.

6- ظرفیت علمی انسان:

به او ظرفیت علمی داد. « الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ» «آن خدایی که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت و به آدم آنچه را که نمی دانست تعلیم داد» (آیه 4و 5 علق)
توان مندی که می توان انسان را بر طبیعت چیره سازد و در بستر زمان شگفتیهای عظیمی را بوجود آورد، علمی که می تواند زمینه ساز رفاه و آسایش سعادت انسان شود و یا برعکس.

7 - هدایت شدن:

خداوند او را هدایت کرد. چنانچه در آیه ی 3 سوره ی انسان می فرماید:
« إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»
«ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به انسان نشان دادیم حال خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواهد آن نعمت را کفران کند».
یکی از وجوه تمایز مهم و اساسی بین انسان و سایر موجودات، هدایت شدن انسان است. اگر این خصیصه را از انسان بگیریم سایر ویژگی ها نیز مفهوم خود را از دست خواهند داد.
انسان با مجموعه ای از برجستگی های خود باید راهنمایی لازم را به اشکال مختلف دریافت کند تا بیراهه نرود و گمراه نگردد و این ویژگی ها را در مسیر تعالی و رشد معنوی خود به کار گیرد.
ظرفیت علمی انسان، خلیفه ی الهی انسان، امینی بودن انسان و... همه در گروه هدایت شدن اوست.
انسان به صورت تکوینی (در خلقت خود) و تشریعی (توسط پیامبران الهی و...) هدایت شد، زشتی و زیبائی برای او تعریف شد تا در سایه چنین هدایتی به انتخاب برسد.

8 - خلقت انسان در بهترین شرایط:

او را در بهترین شرایط و عالی ترین زمان خلق کرد چنانچه در آیه ی 4 سوره التین می فرماید:
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»
«ما انسان را در مقام احسن تقویم بیافریدیم».
یعنی تأیید مجددی بر مجموعه ی مواردی که در بیان مقام و شأن انسان بیان شده است.
یعنی تمامی شرایط برای خلقت انسان مهیا شد و خداوند متعال در تکمیل جهان خلقت که به تعبیر قرآن کریم بهترین شرایط زمانی است (احسن تقویم) انسان را خلق کرد و آن جمله زیبا و معروف را فرمود که «فَتبارک الله اَحسَنُ الخالقین» و این نهایت منزلت و شأنی است که برای این موجود برگزیده، معرفی شده است.

چهارم- شناخت سرشت و فطرت انسان:

که بدلیل ارتباط آن با موضوع بحث «انگیزه خدمات اجتماعی و تعاون» به تفصیل در این باره سخن خواهیم گفت.

پنجم: شناخت ضدارزش ها در انسان:

چنانچه می دانیم انسان موجودی است از مجموعه ی ارزش ها و ضد ارزش ها، بنابراین همانگونه که در مبحث شناخت انسان، توجه به منزلت و ارزش ها لازم است، شناخت ضدارزش ها نیز ضروریست. اگر موارد یکم تا چهارم را ارزش تلقی بکنیم در مورد پنجم باید ضد ارزش ها نیز که در ذات (روان- نفس) انسان نهفته است شناخته شود. در منابع مختلف و متون اسلامی، مطلب مفصلی در این زمینه بیان شده است. (4)
به طور کلی منظور این است که انسان دارای زمینه ها و استعدادی بالقوه ی ارزش و ضد ارزش می باشد و شرایط اصلی وصول به کمال انسانی این است که ارزش ها را به فعلیت در بیاورد و با ضد ارزش ها مبارزه کند و این امکان پذیر نیست، مگر با تقویت نیروی ایمان و شناخت و کنترل ضد ارزشها، به گونه ای که انسان با تبعیت از ارزش ها و به فعلیت در آوردن زمینه های فطری و انسانی- الهی می تواند به کمال برسد و اشرف مخلوقات گردد و یا برعکس با پیروزی از ضد ارزش ها، از پست ترین حیوانات محسوب شده و به قول قرآن به اسفل السافلین نزول کند.

ششم- شناخت اختیار و اراده انسان:

توجه به مسائل اراده و اختیار انسان ویژگی خاصی است که به تمامی زمینه های بیان شده فوق معنی می بخشد به خاطر همین صفت است که خداوند متعال او را برای آزمایش خلق کرده و امین خود قرار داده و از روح خود در او دمیده و او را خلیفه خود در روی زمین تعیین کرده است. خداوند به او قوه تعقل و نیروی ممیزه زشتی و زیبائی، خوبی و بدی را داده تا با انتخاب راه خود، به کامل و نهایت انسانیت خود برسد و یا برعکس. چنانچه به روشنی در آیه ی 3 از سوره ی انسان بر این موضوع تأکید شده است.
« إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» در همین جاست که مقام و موقعیت حساس بشر به جهت مختار و آزاد بودن او در گزینش راه روشن می شود. چرا خداوند ملائکه را به عنوان اشرف مخلوقات معرفی نمی کند و آنها را امین خود قرار نمی دهد زیرا آنها موجود انتخاب گر نیستند و مسیرشان تنها ارزش هاست و از سوی دیگر خداوند از سایر موجودات هیچگونه آزمایشی به عمل نمی آورد و تکلیفی را بر آنها معین نمی فرماید به دلیل این که آنها فاقد نیروی تفکر، تمیز و همچنین نیروی اراده هستند، آنها تابع غریزه حیوانی خود بوده و اعمالی را در تبعیت از آن انجام می دهند ولی انسان است که باید آزموده بشود و راه را انتخاب کند و برای انتخاب راه به طور تکوینی و تشریحی هدایت شده است.

هفتم- شناخت مسئولیت انسان:

همانگونه که انسان مختار است، دارای مسئولیت نیز هست و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند هر کس در زندگی خویش مسئول است و این مسئولیت نیز در حد استطاعت و توان و اختیار اوست. در ابتدای آیه ی 286 سوره ی بقره می فرماید: «خداوند هیچ کس را خارج از توانش تکلیف نکند» و همچنین در آیه ی 152 سوره ی انعام می فرماید: «ما هیچ کس را جز به قدر توانائی او تکلیف نکردیم» علاوه بر آن همانگونه که مسئولیت بدون اختیار بی معنی است اختیار بدون مسئولیت نیز مخرب و مضر است و لذا می توان گفت که انسان مختارترین موجود روی زمین است و در مقابل، مسئول ترین آنها نیز می باشد و این مسئولیت اولاً متناسب با اختیار است و ثانیاً در حد استطاعت و توانش است و ثالثاً در درجه اول نسبت به خود مسئول است و در درجه دوم نسبت به خانواده و خویشان و در درجه سوم نسبت به جامعه خویش. بنابراین در لحظه لحظه های زندگی او کوچکترین اقدام و عمل او حساب می شود و برای او مسئولیت آفرین است چنانچه در آیات هفت و هشت سوره ی زلزال دقیقاً این امر را بیان می فرماید، هر کس به قدر ذره ای کار خیر کرد پاداش آن را خواهد دید و هرکس به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شد به کیفرش خواهد رسید. چنانچه در قسمتی از آیه 286 سوره بقره نیز می فرماید نیکی های هر شخص به سود خود او و بدی هایش نیز به زبان خود اوست». (5)

فطرت انسان به عنوان سرچشمه و منشأ خدمات اجتماعی و تعاون:

انسان علاوه بر امتیازات جسمانی و بدنی که نسبت به حیوانات دارد، ویژگی های دیگری را نیز دارا می باشد که او را در زندگی بر موجودات دیگر برتری می بخشد. از آن قبیل است، تکلّم، تعقّل و تفکّر- امیال و جاذبه های معنوی (فطرت) و بالاخره اراده و اختیار.
در مقابل، محدودیت هایی برای انسان وجود دارد از جمله وراثت، محیط طبیعی و جغرافیایی، اجتماعی، عوامل تاریخی و... (6)

معنی و مفهوم فطرت:

فطرت به معنی خلق کردن، شکافتن و ابداع است. یعنی آفریدن چیزی که بدون سابقه باشد. فطرت در مورد انسان در آیه ی 30 از سوره ی روم آمده است که باز هم تأیید مراتب فوق است.
فطرت بر وزن فعله (کسر اول و سکون دوم و فتح سوم) به معنی گونه خاص و ابداع خاص است که در واقع به آفرینش خاص انسان اشاره دارد. یعنی انسان با کیفیت و ویژگی های خاص خود خلق شده است که در گذشته نظیر آن وجود نداشته است. در حدیثی از ابن عباس نقل شده است که کسی چاهی را می کند و شخص دیگری مدعی مالکیت آن چاه می شود. نفر اول برای ثبوت ادعای خود کلمه ی «فَطَرتُها» را به کار می برد یعنی اینکه ابتدا من آن را حفر کردم در حالی که قبلاً وجود نداشت. در هر حال مقصود از این اصطلاح، بیان دو مطلب است. یکی، همان خلقت انسان به گونه ای خاص است و دیگری زمینه هائی که به قول استاد مطهری به عنوان امیال و جاذبه های معنوی در خمیر مایه ی انسان به ودیعه گذاشته شده است.
باید توجه داشت که لغت «طبیعت» در برخی موارد با فطرت اشتباه گرفته می شود. در صورتی که مراد از «طبیعت» خواص و ویژگی های مربوط به صفات چیزی بی جان است مثل این که بگوئیم طبیعت آتش سوزان است. لغت غریزه نیز که بیشتر در مورد حیوانات و در مواردی هم به برخی از نیازهای مشترک انسان و حیوان اطلاق می شود و نوعی حالت نیمه آگاهانه و غیر اکتسابی است.
فطرت که در مورد انسان به کار می رود امریست غیراکتسابی و زمینه ایست خدادادی و نیروئیست بالقوه که با اراده انسان به فعلیت در می آید و موجبات تعالی او را فراهم می سازد. به طور کلی، فطرت عبارت از مجموعه ی استعدادها و خصوصیاتی است که لازمه ی خلقت انسان بوده و از آغاز آفرینش در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده است.

ویژگی های فطرت:

1- تنها در مورد انسان صادق است یعنی مخصوص انسان است.
2- همگانی است یعنی در همه ی انسان ها وجود دارد اعم از صاحب ایدئولوژی و یا فاقد ایدئولوژی و...
3- غیراکتسابی است یعنی قابل تحصیل از محیط و جامعه نیست.
4- زمینه ایست بالقوه که به مرور بر اثر عوامل و شرایط گوناگون و همچنین اراده انسان به فعلیت در می آید.
5- انعطاف پذیر است یعنی عوامل فردی، اجتماعی و تربیتی و... در آن تأثیر مثبت یا منفی می گذارد، موجب رشد و شکوفائی و تجلی آن و یا باعث عدم ظهور آن می گردد.
6- زمینه های فطری قابل رؤیت نیست بلکه آثار خارجی و تجلیات بیرونی آن قابل درک است.
به قول استاد مطهری، فطرت در دو بُعد شناخت ها (ادراکات) و نیازها تجلّی پیدا می کند. مهمترین بُعد شناختی آن خداشناسی است. یعنی انسان فطرتاً خداشناس است. (7)
در رابطه با نیازهای معنوی و روحانی مواردی نظیر، حقیقت جوئی، خیراخلاقی، زیبائی دوستی، خلاقیت و ابداع و بالاخره عشق و محبت بیان می شود. تفاسیر مربوط به آیات 28 فجر، 70تا 72 سوره ی توبه نشان می دهند که محرک انسان در زندگی فردی و اجتماعی، تنها حوایج مادی نیست بلکه سرچشمه ی بسیاری از اعمال و رفتار وی، علل و عوامل مافوق طبیعت است. بقولی دیگر انسان دارای نوعی وجدان اخلاقی ملهم از فطرت خدادادی است که نیکی و بدی را درک می کند. با عمل نیک رستگار و با عمل بد، زیان کار می شود. به طور کلی هر اقدام و عملی که مطابق و موافق با فطرت انسان باشد باعث رضایت و خشنودی او می گردد و برعکس.
آنچه که مهم است اینکه فطرت الهی انسان تا چه حد از عوامل تربیتی و اجتماعی، اثر سوء یا تأثیر مثبت گرفته است بدیهی است که هر اندازه اثر منفی بیشتر بوده باشد به همان نسبت انسان صاحب چنین فطرتی از مسائل و مشکلات همنوعان خود کمتر برانگیخته می شود لذا عوامل تربیتی و اجتماعی می بایست در جهت شکوفا ساختن این زمینه بالقوه وارد عمل شوند و آن را به حد اعلای فعلیت برسانند. اینجاست که ابناء بشر با الهام از فطرت خدادادی خود (نه غرائض نفسانی و شرک آمیز) در خدمت نیازمندان قرار می گیرند و در حل مشکلات مستضعفین برانگیخته می شوند، تلاش در جهت خدمت به انسان ها را به راحتی و آسایش خود ترجیح می دهد و....
حاصل سخن این که شناخت انسان و ویژگی ها، ارزش ها و فطریات او از یک سو و شناخت انسان های دیگر در قالب نیازمند و دردمند و... کمک می کند تا در جریان مددرسانی به شئونات انسانی او توجه شود و نیازهای واقعی اش مدنظر قرار گیرد. و از سوی دیگر، خادم پی به ارزش های واقعی وجود خود ببرد و با شکوفا ساختن زمینه های معنوی و خدادادی، کمک به انسان های نیازمند را وسیله تکامل و تعالی خود قرار دهد. با توجه به این دو مطلب است که می توان گفت به قول استاد مطهری انسان به انسانیت رسیده نسبت به همه انسان ها و حتی اشیاء مهر می ورزد و حتی از کمک به انسان های مسخ شده دریغ ندارد، چنانچه مولای متقیان درباره ی ابن ملجم می فرماید: «من زندگی او را دوست دارم، او قتل مرا» با توجه به مطالب فوق و به اختصار می توان نتیجه گرفت که فطرت، هم در رابطه با خادم و مصلح اجتماعی مطرح است و هم در رابطه با محروم و نیازمندان جامعه. بُعد اول این که انسان معتقد و به انسانیت رسیده با الهام از سرشت پاک و الهی خویش، انگیزه های فطری خوند را به فعلیت مبدل سازد و با بهره گیری از هدایت های درونی و بیرونی و در تبعیت از نیروی بالقوه خدادادی، از حداکثر توان و امکانات خود در حل معضلات اجتماعی بهره گیرد و خود را در جامعه نسبت به امور اجتماعی مسئول بداند و دیگران را نیز در این مهم مشوق باشد. بُعد دوم اینکه، به اعتقاد به فطرت الهی، در می یابیم که خداوند متعال در درون انسان ها نیرو و محرکه ای را به ودیعه گذاشته است که همین محرکه در صورت به فعلیت در آمدن، چنان قابلیتی به انسان می دهد که نه تنها می تواند در شئونات و نحوه زندگی خود (کمی و کیفی) بلکه در افکار و اندیشه هایش نیز دگرگونی و تغییر ایجاد کند. به قول دیگر اعتقاد به فطرت یعنی ایمان و اعتقاد به قابلیت ابناء بشر و قدرت و توان بالقوه او جهت ایجاد شرایط زندگی مناسب تر و بهره مند شدن از امکانات موجود جامعه است. بنابراین مصلح اجتماعی با الهام از فطرت خویش، تلاش در پرورش و شکوفائی فطرت دیگران دارد تا او در حل مسائل و مشکلاتش رهنمون باشد. نکته مهم دیگر این که، مصلح جامعه اسلامی با امداد خود ظاهراً نیاز محرومان را برآورده می سازد در صورتی که حقیقت مطلب این است که به قول استاد مطهری، در اصل یکی از نیازهای فطری خود را (خیر اخلاقی) تأمین می کند. رفع نیازی که باعث تعالی و رشد او و دیگران می شود.
در پاسخ به سؤالات پنجگانه ای که در ابتدای این بخش مطرح شد می توان به مطالب زیر اشاره کرد:
1- احساس مسئولیت و انگیزش انسان در قبال محرومان و مظلومان ریشه در فطرت او دارد به تعبیر روشن تر، انسان فطراً خیرخواه است و در راستای تبعیت از این سرشت الهی میل به نیکی و نیکوکاری پیدا می کند.
2- چرا انسان معمولاً از خدمت به دیگران و گره گشائی از جامعه، احساس خرسندی و شادمانی درونی می کند؟ هماگونه که استاد مطهری تبیین می کنند انسان علاوه بر نیازهای زیستی و غریزی، نیازهای دیگری نیز دارد که ریشه در فطرت او داشته و خاص انسان است. چنانچه واضح است هر نیازی که تأمین شود موجب رضایتمندی و خوشنودی صاحب نیاز می شود. انسان گرسنه، تشنه و یا خسته زمانی که به غذای دلخواه، آب گوارا و یا مکان مناسب جهت استراحت می رسد با بهره مند شدن از این زمینه ها احساس رضایت می کند چنانچه علمای روانشناسی و روانشناس آسیب اجتماعی نیز موضوع رضایت و «رضایتمندی» (8) را با مقوله «نیازها» (9) در ارتباط مستقیم می دانند چنانچه در تعریف از آن گفته می شود «رضایت و رضامندی تابعی از میزان کامروایی و ارضاء نیازهای جسمی و روانی است» (از کمپ 1370-ص26). بنابراین زمانی که خیرخواهی به عنوان یک خواسته و نیاز معنویت (فطری) مطرح می شود زمانی که انسان در جهت پاسخ به این نیاز حرکت می کند و به شکلی آن را ارضاء می سازد، حاصل آن (مشابه هر نیاز دیگری) احساس خوشحالی و مسرّت است که در انسان پدید می آید.
3- در پاسخ به تبعیه سؤالات نیز با استناد به یکی از ویژگی های فطرت (که در موضوع بحث ما یعنی خدمات اجتماعی، مهمترین ویژگی تلقی می شود) یعنی انعطاف پذیر بودن فطرت می توان استدلال کرد که هر اندازه عوامل تربیتی، محیطی و اجتماعی و فرهنگی بر فطرت انسان تأثیر مثبت بیشتری گذاشته باشد صاحب آن فطرت عکس العمل مثبت تری نسبت به مشکلات اجتماعی و مصائب همنوعان خود نشان می دهد. یعنی میزان برانگیختگی فطرات انسان با میزان و چگونگی تأثیرپذیری فطرات از عوامل مختلف در ارتباط است و این رابطه یک رابطه معنی دار و مستقیم است یعنی از بُعد منفی هم می توان اذعان داشت که هر اندازه، فطرت انسان از عوامل مخرّب و ویرانگر تأثیر بیشتری گرفته باشد به همان نسبت، صاحب آن فطرت نیز بیشتر زمینه ساز مزاحمت و آزار برای دیگران می شود.
لازم به توضیح است که بر اساس نظر علمای تعلیم و تربیت اسلامی، اصل فطرت و ریشه الهی آن در انسان نهفته است و اساس تربیت اسلامی نیز با تأکید بر این ریشه، تلاشی در رجعت انسان به فطرت پاک خود و اصلاح رفتار نامطلوب را دارد و اصلاح پذیری انسان را (حتی خطاکارترین انسان) با تکیه بر جوهره انسان یعنی فطرت او امکان پذیری می داند.

پی نوشت ها :

1- در مورد خلقت انسان در آیات 67 مریم، 61 هود، 54 فرقان، 5 حج، 11 صافات، 1 انعام، 14 الرحمن و بالاخره سوره علق بحث شده است که برای مطالعه بیشتر می توان به منابع مختلف از جمله کتاب «انسان در قرآن» استاد مطهری و جزوات شماره 30 تا 35 دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تحت عنوان «معارف قرآن» از استاد مصباح مراجعه کرد.
2- به آیه 121 سوره طه و تفاسیر مربوط به آن مراجعه شود.
3- راجع به عدم اطاعت شیطان از دستورات خداوند متعال و علل آن می توان به آیات 50 کهف، 76 ص، 15 الرحمن و 12 اعراف و تفاسیر مربوط به آنها مراجعه کرد.
4- چند نمونه از خصلت های ضد ارزش در انسان
- انسان بسیار ستم گر و نادان است/آیه 72 سوره احزاب
- انسان حریص است /آیه 19 معارج
- انسان تنگ نظر و ممسک است/آیه 100 بنی اسرائیل
- انسان آنگاه که خود را مستغنی می بیند طغیان می کند / آیه 6و 7 سوره علق
- انسان نسبت به پروردگار ناسپاس است/ آیه 66 سوره حج
- انسان بخیل است/ آیه 21 معارج
5- در آیه ی 36 سوره ی بنی اسرائیل می فرماید که چشم و گوش دل ها مسئولند. در ایات 24و 25 صافات می فرماید که در پرستش خدا و همچنین یاری به هم دیگر مسئولند.
در آیه 15 سوره ی فجر می فرماید که در مقابل نعمات الهی مسئولند و در آیه 75 سوره ی نساء می فرماید که در مقابل ظالمین در جهت استعانت از مظلومان مسئولند و در آیه ی 93 سوره ی نحل می فرماید، در مقابل کلیه ی اعمال خود مسئولند و...
6- برای مطالعه ی بیشتر به کتاب «فطرت» از استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه شود.
7- مراجعه شود به آیه ی 30 از سوره ی روم و تفاسیر مربوط به آن.
8- Satisfaction
9- Needs

منبع مقاله :
زاهدی اصل، محمد؛ (1387)، مقدمه ای بر خدمات اجتماعی در اسلام، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ دوم